حکایت کارگرانی که نیشکر میکارند؛
نیشکر، ریشه در روستا
در تاریکی شب، هنگامی که روستای «دریسیه» هنوز در خواب بود و تنها گاهوبیگاه صدای پرندهای سکوت را میشکست، «محمد» با کیسهای کتانی در دست، انباشته از یک کلاه، عرقگیر و یک پیراهن اضافه، در گوشهای منتظر وانت ایستاده است.
در تاریکی شب، هنگامی که روستای «دریسیه» هنوز در خواب بود و تنها گاهوبیگاه صدای پرندهای سکوت را میشکست، «محمد» با کیسهای کتانی در دست، انباشته از یک کلاه، عرقگیر و یک پیراهن اضافه، در گوشهای منتظر وانت ایستاده است.
وانت در پیچ جاده، درست همان جایی که کارگران روستای دریسیه معمولاً منتظر میماندند، ترمز کرد. محمد، دستش را به بدنه ماشین حلقه زد و خود را بالا کشید و در گوشهای، کنار چند نفر دیگر، ایستاد و تکیهگاهش را به میلههای آهنین سپرد.
هشت کیلومتر تا مزارع نیشکر
همه، چشم به جادهای دوختهاند که آنها را به مزارع نیشکر میرساند. هشت کیلومتر راه، تا شروع یک روز کاری، در سپیدهدم. این سحرخیزی در میان کارگران، برای رهایی از شرجی و گرمای سوزان خوزستان است. تابستان که میشود، نفسها در سینه حبس میشود؛ بهخصوص در مزارع نیشکر که گرمای هوا، آمیخته با نمناکی شدید، حتی آهنها را هم به جوش میآورد، چه برسد به آدمها.
از همان ابتدای صبح، هُرم گرما، محمد را چنان به ستوه آورده که بیآنکه در پی پاسخی باشد، بیاختیار با خود زمزمه میکند: «انگار توی تنور افتادهایم». ردّ عرق از دو سوی گردنش به پایین سرازیر شده و پیراهن سفیدش را به تنش چسبانده است؛ درست مثل یک پوست دوم.
سحرخیزی نیشکرکاران روستا
این روال هر روز محمد و عدهای دیگر از جوانان روستای دریسیه است؛ روستایی از توابع شادگان، جای گرفته در شرق کارون. آنان همزمان با فصل «کشت نیشکر» – که از مردادماه شروع میشود – آفتابنزده، خود را به مزارع نیشکر سلمان فارسی میرسانند.
به مزارع نیشکر که میرسند، کارگرانی از چند روستای دیگر هم برای کشت امسال آمدهاند؛ از چمیان، اسماعیلیه، بیت واوی. بیش از دویست نفر هر روز، پیش از سپیدهدم، از این مناطق، راهی مزارع نیشکر میشوند تا در گروههای هشتنفره و زیر نظر سرکارگر، به کاشت قلمههای نیشکر بپردازند. سرکارگر، راهنماییهای لازم را به کارگران ارائه میدهد تا بتوانند در کمترین زمان ممکن و با بهترین کیفیت، کارشان را به پایان برسانند. هدف همهشان هم این است: «تا گرما نفسمان را نبریده، کارمان را سریعتر تمام کنیم».
کارگران هر گروه، باید در مدتزمان بسیار کوتاه، یعنی کمتر از سه ساعت، قلمههای نیشکر را در مساحتی به وسعت دو تا دو و نیم هکتار بکارند و پیش از آنکه هوا گرمتر شود، به روستا برگردند.
نانمان از همین زمینهای نیشکر است
بر اساس اهداف تعیین شده، تا پایان شهریورماه، بیش از ۲ هزار هکتار از مزارع تحت پوشش این شرکت باید زیر کشت نیشکر رود. این را «محمدرضا احمدنژاد» معاون کشاورزی کشت و صنعت سلمان فارسی درحالی میگوید که امسال، گرمای غیرعادی هوا کار کشت را با دشواریهایی مواجه کرده؛ اما برنامهریزی دقیق به همراه غیرت و تلاش بیوقفه کارگران، باعث شده طبق زمانبندی، پیش بروند و خللی ایجاد نشود.
«نانمان از همین زمینهای نیشکر است» این را محمد میگوید. حالا پس از دو ساعت کار، آفتاب سوزان بر پیشانیاش میتابد و عرق شوری روی صورتش جاری شده. دستهای پینهبستهاش را به هم میمالد و به مزارع بیانتهای نیشکر خیره میماند. نگاهش به مزارع، نگاهی سرشار از غیرت است. او با نیشکر پیوندی عمیق دارد و از اینکه میتواند از آن روزی ببرد، با همه سختیهایش، احساس خوشایندی دارد.
پیوند ناگسستنی نیشکر و روستا
این پیوند، برای محمد که از اهالی روستای دریسیه است، از زمانی ناگسستنی و دوطرفه شده که روستایش چند سال پیش در سیلاب فرورفت؛ اما شرکت توسعه نیشکر، او و اهالی روستا را تنها نگذاشت: «این شرکت با تمام امکانات خود به یاری ما شتافت و از خسارتهای سنگین سیل کاست و نشان داد که در کنار مردم است».
حالا سه ساعتی از شروع کار کارگران در مزارع نیشکر گذشته. خورشید، تاریکی شب را به عقب رانده و آفتاب، آرامآرام سوزندهتر میشود. قلمههای نیشکر یکی پس از دیگری در دل خاک جای گرفتهاند تا با گذر ایام، قد بکشند و آیندهای شیرینی را به ارمغان آورند که با دستان پینهبسته کارگران رقم خورده است.
با رسیدن عقربههای ساعت به هفتونیم صبح، کارگران خسته اما راضی، کار را تمام میکنند. محمد هم با کیسهای کتانی در دست، همراه آنان در گوشهای ایستاده تا وانت از راه برسد.
دیدگاه بگذارید