پایگاه خبری رکن۴ – اثری از استاد فاضلی نمایش «پالتوی خیس» به مثابه آیینهای تمامنما از زخمهای عمیق جنگ بر کالبد انسانها و جامعه است؛ اثری که با پرداختی فلسفی و روانشناسانه، سه واژه کلیدی «جنگ»، «دروغ» و «عشق» را در هم میآمیزد تا تصویری تلخ اما واقعگرایانه از سرنوشت انسانهای آسیبدیده ارائه دهد.
جنگ در این نمایش نه تنها به عنوان یک واقعه تاریخی یا نظامی، بلکه به مثابه نیرویی مخرب و فراگیر معرفی میشود که جسم و جان انسانها را به قربانگاه میبرد. سه مرد داستان، هر یک با از دست دادن بخشی از وجود فیزیکی خود، نمادی از هزینههای گزاف جنگ هستند؛ اما این هزینه صرفاً جسمانی نیست. زنان داستان نیز که در پس پرده جنگ قرار دارند، قربانیان خاموش آنند؛ آنان که روح و روانشان زیر بار سنگین خشونتها و خیانتها خرد شده است. اینجا جنگ فراتر از میدان نبرد، به عرصه روابط انسانی نفوذ کرده و بنیانهای عاطفی را متزلزل ساخته است.
دروغ در نمایش «پالتوی خیس» همچون سم مهلکی است که نه تنها روابط فردی بلکه ساختار اجتماعی را نیز تهدید میکند. فریبکاری مردی که هویت خود را جعل کرده، خیانت زنی که بهانهای برای ترک همسرش یافته و سوءتفاهم پدری دلسوز همه نمونههایی هستند از چگونگی نفوذ دروغ به زندگی شخصیتها. این دروغها نه فقط باعث فروپاشی اعتماد میشوند بلکه امیدها را نیز نابود میکنند؛ امیدهایی که تنها پل نجات انسانها در برابر تلخیهای زندگیاند.
اما نقطه کانونی نمایش جستجوی گمشدهای است به نام «عشق». عشقی که همه شخصیتها درباره آن سخن میگویند اما کمتر کسی آن را تجربه یا تجلی بخشیده است. عشق در این اثر نه صرفاً احساس رمانتیک بلکه نیرویی حیاتی است که قادر است زخمهای ناشی از جنگ و دروغ را التیام بخشد. با این حال، فقدان عشق واقعی میان شخصیتها نشاندهنده بحران عمیق انسانی است؛ بحرانی که ریشه در آسیبهای تاریخی و اجتماعی دارد.
ارتباط میان سه واژه کلیدی نمایش – جنگ، دروغ و عشق – همچون چرخهای معیوب عمل میکند: جنگ بذر بیاعتمادی و درد کاشته، دروغ بر آن افزوده شده تا زخمها عمیقتر شود و فقدان عشق واقعی موجب شده تا هیچ درمان موثری برای این دردها یافت نشود. نمایش «پالتوی خیس» با هوشمندی فلسفی خود مخاطب را دعوت میکند تا درباره ماهیت انسانیت، پیامدهای خشونت ساختاریافته و ضرورت بازسازی عاطفه تأمل کند.
اجرای اثر در پلاتوی جنب تالار آفتاب نیز فضایی مناسب برای انتقال حس تنگناهای روانی شخصیتها فراهم آورده است؛ جایی که فضای محدود صحنه همچون نمادی از محصور بودن انسانها میان دیوارهای جنگ داخلی روانشان عمل میکند.
نویسنده: مهدی منصور
عکاس:مهدی دایر